ریمیکس جدید زیبای آهنگ عاشقم از سروش هیچکس که توسط سعید S.P ریمیکس شده این آهنگ هنوز پخش نشده و ما خواستیم یه ریمیکس از آن در اختیار هواداران قرار دهیم ، این ریمیکس رسمی نیست از دست ندید ( با کیفیت های MP3 و OGG )
هفته نامهٔ یکشنبه در شمارهٔ جدید گفتگوی اختصاصی ای با یاس انجام داده که این گفتگو بسیار جالب و خوندنی شده
این اولین بار نیست که نشریات با یاس مصاحبه انجام میدن و بارها مصاحبه هایی با یاس انجام شده ،اما تفاوت این مصاحبه با سایر مصاحبه ها رو بعد از خوندن متوجه میشید . ما این مصاحبه رو در سایت قرار دادیم تا فقط اطلاع رسانی کرده باشیم که چنین مصاحبه ای با یاس در یک نشریه که در حال حاضر در سراسر ایران قابل خریداری هست انجام شده تا به صورت فیزیکی این هفته نامهٔ وزین رو خریداری کنید تا فروش این شماره که با یاس مصاحبه شده هم بالا بره.
آلبوم جدید و فوق العاده زیبای آلبوم ما از کمپانی اِما ( Ecstatic Music Arts ) که این آلبوم شامل همکاری : پایدار (عرفان ، تهم) ، زدبـازی ، بـهـزاد Leito ، امـیر دیـوا ، سامـی بـیگی پـایـا ، Dynatonic و تـیک تاک میـبـاشد ، که بدون شک قدمی مثبت بـرای رپ فارسی است ، این آلبوم به مناسبت سالگرد تاسیس این کمپانی منتشر شده پیشنهاد می کنم این آلبوم فوق العاده زیبارو از دست ندید ( با کیفیت های مختلف MP3 و OGG )
پسر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی
اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم
. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..
حال دختر خوب نبود..
نیاز فوری به قلب داشت..
از پسر خبری نبود..
دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم
تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..
ولی این بود اون حرفات.
.حتی برای دیدنم هم نیومدی شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم..
آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید
چشمانش را باز کرد..
دکتر بالای سرش بود.
به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟
دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده
. شما باید استراحت کنید.. درضمن این نامه برای شماست..
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد.
بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود
سلام عزیزم.
الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.
از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم
چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..
پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..
امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند.. اون این کارو کرده بود.
. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..
و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم
ب تشکر از صاحب وبلاگ :lovely-girl.loxblog.com/
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:عاشق,قلب,پسر,,
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم اما واقعادوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جداo;دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم چون تو خوشگلی
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم
اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی،
پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان،
پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
عشق خام و ناقص میگه:من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
ولی عشق کامل و پخته میگهبهت نیاز دارم چون دوست دارم
سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب
حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه.
سیاه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود ...
معلم سر او داد كشید و پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت !
و باز جوابی نداد.
معلم به تخته كوبید و پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد ...
معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس گفتم هر چه می دانی بنویس...!
و پسرك شروع به نوشتن كرد : كلاغها سیاهند ، پیراهن مادرم همیشه سیاه است، جلد دفترچه خاطراتم سیاه رنگ است و كیف پدر هم سیاه بود،
قاب عكس پدر یك نوار سیاه دارد.
مادرم همیشه می گوید : پدرت وقتی مرد موهایش هنوز سیاه بود چشمهای من سیاه است و شب سیاهتر.
یكی از ناخن های مادر بزرگ سیاه شده است و قفل در خانمان سیاه است.
بعد اندكی ایستاد رو به تخته سیاه و پشت به كلاس و سكوت آنقدر سیاه بود كه پسرك دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت :
تخته مدرسه هم سیاه است و خود نویس من با جوهر سیاه می نویسد ...
گچ را كنار تخته سیاه گذاشت و بر گشت ، معلم هنوز سرگرم خواندن كلمات بود و پسرك نگاه خود را به بند كفشهای سیاه رنگ خود دوخته بود ...
معلم گفت : بنشین.
پسرك به سمت نیمكت خود رفت و آرام نشست و معلم كلمات درس جدید را روی تخته می نوشت و تمام شاگردان با مداد سیاه در دفتر چه مشقشان رو نویسی می كردند ...
اما پسرك مداد قرمزی برداشت و از آن روزمشقهایش را با مداد قرمز نوشت و معلم دیگر هیچگاه او را به نوشتن كلمه سیاه مجبور نكرد و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز ایراد نگرفت.
و پسرك می دانست كه قلب یک معلم واقعی هرگز سیاه نیست...
يک شب نصرت رحماني وارد کافه نادري شد و به اخوان ثالث گفت : من همين حالا سي تومن پول احتياج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزي ات را جاي ديگري حواله کند. نصرت رحماني رفت و بعد از مدتي بر گشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتي . نصرت رحماني گفت : از دم در ؛ پالتوي تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سي تومن لازم نداشتم ؛ بگير ؛ اين بيست تومن هم بقيه پولت ! ضمنا، اين خودکار هم توي پالتوت بود
ميرسونمت
يک شب که باران شديدي ميباريد پرويز شاپور از شاملو پرسيد : چرا اينقدر عجله داري ؟ شاملو گفت : مي ترسم به آخرين اتوبوس نرسم . پرويز شاپور گفت : من ميرسونمت . شاملو پرسيد : مگه ماشين داري ؟ شاپور گفت : نه ! اما چتر دارم
مراعات همسر
همسر حميد مصدق -لاله خانم - روي در ورودي سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود: حميد بيماري قلبي دارد . لطفا مراعات کنيد و بيرون از خانه سيگار بکشيد . خود حميد مصدق هم ميآمد بيرون سيگار ميکشيد و ميگفت : به احترام لاله خانم است
خزان است! گوش کن! از چه بیمناکی؟ بگذار خزان، گلهای دشت را برچیند! بگذار خشکیده ترین برگها،جای برگهای سبز و شاداب را پر کند! بگذار خزان هم چون گذشته، خورشید را غمگین و خجل کند! از چه می هراسی؟ بهاری در راه است... اما اینک...اینک با خزان بساز! نوای کلاغ را به جای چهچه ی خوش بلبل ، هم نشین گوشهایت ساز. هر دو آوازند، اما با ساز های متفاوت...!
از چه می هراسی؟ بخند و خرم باش! به عریان شدن درختان بخند ! به هوای گرفته و نمناک بخند! بخند و خزان را با خنده ات آشنا ساز! از دوری دلهره آور خورشید باک داری؟!با ماه و ستاره همسفر شو تا پیام درود خورشید را دریافت کنی! شبانگاهان به سکوت بی انتهای ماهتاب غمزده گوش سپار تا شور و هیجان آفتاب سخاوتمند را در یابی! هر چیز حکمتی دارد ؛ و این است حکمت وجود خزان!!!
خزان خلق گشته تا تو را با ترنم باران آشنا سازد. تا میان تابستان و زمستان میانجی گری کند. تا تو بتوانی سردی سکوت را با لبخندی به آتش سوزان مبدل سازی! تا تو بیاموزی که چگونه در لحظه های غم، شادی را تجربه کنی؛ و چه خوب معلمی است این خزان! معلمی که شاهد تجربه های شیرین کودکانی است که قهر را نمی شناسند، هجی دغدغه را نمی دانند و بلد نیستند که چگونه مسخره کنند! شاهد بزرگ شدن طفلان مدرسه ای است که شادمانه بر فرش رنگارنگ برگ ها به دنبال یکدیگر می گذارند و ناخودآگاه ، آه حسرت جوانی را در دل بینندگانشان می کارند!
پس نگذار بهار جوانیت، خزان شود و هنوز خندیدن را نیاموخته باشی! نگذار خزانی دیگر از راه رسد و تو درآمیختن با طبیعتی را که همواره مأمن آسایش توست، نفهمیده باشی!
مغازه داری روی شیشه مغازه اش اطلاعیه ای به این مضمون نصب کرده بود "توله های فروشی". نصب این اطلاعیه ها بهترین روش برای جلب مشتری، بخصوص مشتریان نوجوان است، به همین خاطر خیلی بعید بنظر نمی رسید وقتی پسرکی در زیر همین اطلاعیه هویدا شد و بعد از چند لحظه مکث وارد مغازه شد و پرسید: "قیمت توله ها چنده؟"
مغازه دار پاسخ داد: "هر جا که بری قیمتشون از 30 تا 50 دلاره."
پسر کوچک دست تو جیبش کرد و مقداری پول خرد بیرون آورد و گفت: من 2 دلار و سی و هفت سنت دارم. می توانم یه نگاهی به توله ها بیندازم؟
صاحب مغازه پس از لبخندی سوت زد. با صدای سوت، یک سگ ماده با پنج توله فسقلی اش که بیشتر شبیه توپ های پشمی کوچولو بودند، پشت سر هم از لانه شان بیرون آمدند و توی مغازه براه افتادند. یکی از توله ها به طور محسوسی می لنگید و از بقیه توله ها عقب می افتاد. پسر کوچولو بلافاصله به آن توله لنگ که عقب مانده بود اشاره کرد و پرسید:
"اون توله هه چشه؟"
صاحب مغازه توضیح داد که دامپزشک بعد از معاینه اظهار کرده که آن توله فاقد حفره مفصل ران است و به همین خاطر تا آخر عمر خواهد لنگید. پسر کوچولو هیجان زده گفت:
"من همون توله رو می خرم."
صاحب مغازه پاسخ داد:
"نه، بهتره که اونو انتخاب نکنی. تازه اگر واقعاً اونو می خوای، حاضرم که همین جوری بدمش به تو."
پسر کوچولو با شنیدن این حرف منقلب شد. او مستقیم به چشمان مغازه دار نگریست و در حالی که با تکان دادن انگشت سبابه روی حرفش تاکید می کرد، گفت:
"من نمی خوام که شما اونو همین جوری به من بدید. اون توله هه به همان اندازه توله های دیگه ارزش داره و من کل قیمتشو به شما پرداخت خواهم کرد. در واقع، دو دولار و سی و هفت سنت شو همین الان نقدی می دم و بقیه شو هر ماه پنجاه سنت، تا این که کل قیمتشو پرداخت کنم."
مغازه دار بلافاصله گفت: "شما بهترهً این توله رو نخرید، چون اون هیچوقت قادر به دویدن و پریدن و بازی کردن با شما نخواهد بود."
پسرک با شنیدن این حرف خم شد، با دو دست لبه شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید. پای چپش را که بدجوری پیچ خورده بود و به وسیله تسمه ای فلزی محکم نگهداشته شده بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی که به او می نگریست، به نرمی گفت:
"می بینید، من خودم هم نمی توانم خوب بدوم، این توله هم به کسی نیاز داره که وضع و حالشو خوب درک کنه!"
ویدیو جدید و فوق العاده بسیار زیبای تیک تاک ( خشایار Sr ، سینا Sa-e سینا Ma-Fe و Cornella ) به نام Luck Gene که این کار به سبک هیپ هاپ الکترو میباشد که آهنگ سازی این کار با خود بچه های تیک تاک بوده و با تنظیم خشایار Sr و میکس و مستر این کار با همکاری dlb رکوردز(امیر D-va) میباشد کار قوی شده پیشنهاد میکنم از دست ندید کارگردانی فوق حرفه ای (www.SaeidSJ.TV) سعید SJ که بسیار زیبا شده و پشنهاد میکنم از دست ندید
کشاورزي الاغ پيري داشت که يه روز اتفاقي ميفته تو ييک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعي کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بيرون بياره .براي اينکه حيون بيچاره زياد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتن چاه روبا خاک پر کنن تا الاغ زود تر بميره و زياد زجر نکشه .
مردم با سطل روي سر الاغ خاک مي ريختند اما الاغ هربار خاکهاي روي بدنش رو مي تکوند و زير پاش مي ريخت و وقتي خاک زير پاش بالا ميآمد سعي ميکرد بره روي خاک ها .
روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغبيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه يچاه رسيد و بيرون اومد .
مشکلات زندگي مثل تلي ازخاک بر سر ما ميريزند و ما مثل هميشه دو اتنخاب داريم . اول اينکه اجازه بديممشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود
با خواهر زاده م روی پله برقی هستیم خواهر زادهم میگه این خودش میره بالا پایین؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ راننده داره پس به سلامتی راننده صلوات
مریض اورزانسی بردیم بیمارستان ، به دکتر میگم دستم به دامنت به مریض ما هم رسیدگی کنید ! میگه حالش خیلی بده ؟؟؟ میگم : پـَـــ نــه پـَـــ حالش خیلی خوبه ، مشکل خاصی نداره فقط قلبش نمیزنه !!!
یکی زنگ زده میگه شما فرشادین میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ من فرشادم صدای تورو شنیدم الزایمر گرفتم یادم نیست!!!
با 2 نفر از بچه ها رفتیم بیرون.آخر شب من خسته بودم رو صندلی عقب خوابیدم.یهو رفیقم دستی کشید پرت شدم کف ماشین سرم هم خورد تو در.بعدشم میگه داغون شدی؟ پـَـــ نــه پـَـــ نه به جان خودم تازه داره بدنم حال میاد یه دوتا دستی دیگه بکشی که در باز بشه بیوفتم پایین خیلی با حال تر میشه.
دارم تو کیف دوستم رو نگاه میکنم یه جعبه مداد رنگی درآوردم با تعجب گفتم مداد رنگیـــــــــــــه؟!!؟میگه پـَـــ نــه پـَـــ همش مداد سیاهه!جل الخالق تو رنگی می بینی!؟ا...اکبر!
مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟ پـَـــ نــه پـَـــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن…
رو اسکله نشستم قلاب ماهی گیری هم گرفتم دستم انداختمش تو آب.داداشم میگه میخوای ماهی بگیری؟ پـَـــ نــه پـَـــ میخوام گنجیشک شکار کنم تفنگ بادی ندارم گفتم با قلاب تو آب شکار کنم.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
همه چی و
آدرس
hamechi2.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.